سلام بر سروران عزیزی که به سروریتان میبالم وبه خدمتگداریتان چنان مسرورم که به شوق خدمت دوباره امده ام تا بگویم ودوباره بمانم- نه به وسوسه نوشتن که به شوق گفتن است این - من به خزان عمر به تماشای زمستانم - تو - ای همیشه بهاری - مرا دریاب که به بن بست رفاقتها تورا میخوانم وبس از خدای عز وجل از تو -فقط- ازتو مدد میجویم ...
زلالی وباکی به وسعت خلیج همیشه فارس در یک قدمی ماست وما خونگرمان ساحل نشین گر دست به دست شدن را دوباره بیاموزیم تا فردا راهی برایمان نمانده که فرداها از ان ماست وترنم نگاه نونهالانمان این سبزترین رویش بهاران تا بیکرانها مقصدرا نمایان نموده و باهم بودنمان را بشارتی دوباره و دوبار ه ست ...
به شوق وصال منال به سرگردانی عمری راسبری کرده وبه روز باهم بودن - فاصله ها را بیازمودیم و تنهایی را عاقلانه ترین انتخاب بدانستیم - هیهات که هرگز انزوا نیاورد ارمغانی جز خفت واماندگی ......
بس بیایید باهم بودن را به شکوه بوم مسی ها و به برافراشتگی بادبانها وبه حلاوت سوغاتهای سفرگب دوباره برقرارسازیم ... یاحق... فقط وفقط وفقط بانام ویاد تو ست اغاز که ای نام تو بهترین سراغاز و بی نام تو نامه کی کنم باز...