شـــاهــبــنــد ر KING PORT

[ نام قدیم بندرکنک ]

شـــاهــبــنــد ر KING PORT

[ نام قدیم بندرکنک ]

استادمحمدابراهیم باستانی پاریزی

 Go to fullsize imageمحمدابراهیم باستانی پاریزی، استاد تاریخ در دانشگاه تهران، و یکی از تاریخ‌دانان و نویسندگان برجسته و شاعر و موسیقی‌پژوه ایران است.  

 

محمد ابراهیم باستانی پاریزی در سوم دی‌ماه ۱۳۰۴ در پاریز متولد شد. وی تا پایان تحصیلات ششم ابتدایی در پاریز تحصیل کرد و در عین حال از محضر پدر خود مرحوم حاج آخوند پاریزی هم بهره می‌برد.پس از پایان تحصیلات ابتدایی و دو سال ترک تحصیل اجباری، در سال ۱۳۲۰ تحصیلات خود را در دانشسرای مقدماتی کرمان ادامه داد و پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۲۵ برای ادامهٔ تحصیل به تهران آمد و در سال ۱۳۲۶ در دانشگاه تهران در رشتهٔ تاریخ تحصیلات خود را پی گرفت.  

 

                                 View Image

 

پاریزی به گواه خاطراتش از نخستین ساکنان کوی دانشگاه تهران (واقع در امیر آباد شمالی) است. در ۱۳۳۰ از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و برای انجام تعهد دبیری به کرمان بازگشت.   

 

در همین ایام با همسرش، حبیبه حایری ازدواج کرد و تا سال ۱۳۳۷ خورشیدی که در آزمون دکتری تاریخ پذیرفته شد، در کرمان ماند.  

 

باستانی پاریزی دورهٔ دکترای تاریخ را هم در دانشگاه تهران گذراند و با ارئهٔ پایان‌نامه‌ای در بارهٔ ابن اثیر دانشنامهٔ دکترای خود را دریافت کرد.  

 

وی کار خود را در دانشگاه تهران از سال ۱۳۳۸ با مدیریت مجله داخلی دانشکده ادبیات شروع کرد و تا سال ۱۳۸۷ استاد تمام‌وقت آن دانشگاه بوده و رابطهٔ تنگاتنگی با این دانشگاه داشته‌است.  

 

استاد باستانی پاریزی در مرداد ماه سال ۱۳۸۷ حکم بازنشستگی خود را، به صورتی غیرمترقبه و همزمان با بازنشستگی ۲۱ استاد دیگر دانشگاه تهران دریافت نمود.  

 

وی یک پسر به نام حمید و یک دختر به نام حمیده دارد و در حال حاضر تابستان‌ها را نزد دخترش در تورنتو و زمستان‌ها را نزد پسرش در تهران سپری می‌کند. 

 

شوق نویسندگی وی در دوران کودکی و نوجوانی در پاریز و با خواندن نشریاتی مانند حبل‌المتین، آینده و مهر برانگیخته شد. باستانی، اولین نوشته‌های خود را در سال‌های ترک تحصیل اجباری (۱۳۱۸ و ۱۳۱۹) در قالب روزنامه‌ای به نام باستان و مجله‌ای به نام ندای پاریز نوشت، که خود در پاریز منتشر می‌کرد و دو یا سه مشترک داشت.  

 

                     View Image 

اولین نوشتهٔ او در جراید آن زمان، مقاله‌ای بود با عنوان «تقصیر با مردان است نه زنان» که در سال ۱۳۲۱ در مجلهٔ بیداری کرمان چاپ شد. پس از آن به عنوان نویسنده یا مترجم از زبان‌های عربی و فرانسه مقالات بی‌شماری در روزنامه‌ها و مجلاتی مانند کیهان، اطلاعات، خواندنی‌ها، یغما، راهنمای‌کتاب، آینده، کلک و بخارا چاپ کرده‌است.  

 

اولین کتاب باستانی پاریزی پیغمبر دزدان نام دارد که شرح نامه‌های طنزگونهٔ شیخ محمدحسن زیدآبادی است و برای اولین بار در سال ۱۳۲۴ در کرمان چاپ شده‌است. این کتاب تا کنون به چاپ شانزدهم رسیده‌است. وی تاکنون بیش از شصت عنوان کتاب تألیف و یا ترجمه کرده‌است. کتاب‌های باستانی پاریزی برخی شامل مجموعهٔ برگزیده‌ای از مقالات وی هستند که به صورت کتاب جمع‌آوری شده‌اند و برخی از ابتدا به عنوان کتاب نوشته شده‌اند.  

 

از میان نوشته‌های او، هفت کتاب با عنوان «سبعهٔ ثمانیه» متمایز است که همگی در نام خود عدد هفت را دارند، مانند خاتون هفت قلعه و آسیای هفت سنگ. بعداً ًکتاب هشتمی با عنوان هشت‌الهفت به این مجموعهٔ هفت‌تایی اضافه شده‌است.  

 

                   View Image 

به جز کتب و مقالات، باستانی پاریزی شعر هم می‌گوید و اولین شعر خود را در کودکی در روستای پاریز و در آرزوی باران سروده‌است. منتخبی از شعرهای خود را در سال ۱۳۲۷ در کتابی به نام «یادبود من» به چاپ رسانده‌است. از جمله یکی از غزل‌هایش با مطلع «یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می‌ریخت» توسط مرحوم بنان در یادبود مرحوم صبا خوانده شده‌است. این غرل به این شرح است:  

 

یاد آن شب که صبا بر سر ما گل می ریخت  

بر سر ما ز در و بام و هوا گل میریخت  

سر به دامان منت بود وز شاخ بادام  

بر رخ چون گلت آرام صبا گل میریخت  

خاطرت هست آن شب همه شب تا دم صبح  

گل جدا، شاخه جدا، باد جدا گل می ریخت  

نسترن خم شده، لعل لب تو نوازش می‌داد  

خضر گویی به لب آب بقا گل می ریخت  

زلف تو غرقه به گل بود و هر آنگاه که من  

می زدم دست بدان زلف دو تا گل می ریخت  

تو فرو دوخته دیده به مه و باد صبا  

چون عروس چمنت بر سر و پا گل می ریخت  

گیتی آن شب اگر از شادی ما شاد نبود  

راستی تا سحر از شاخه چرا گل می ریخت؟  

شادی عشرت ما باغ گل افشان شده بود  

که به پای تو ومن از همه جا گل می ریخت   

 

                      View Image

 

 

بر خلاف عمدهٔ کتاب‌های تاریخی که نثری سرد و سنگین دارند، بیشتر نوشته‌های تاریخی باستانی پاریزی پر از داستان‌ها و ضرب‌المثل‌ها و حکایات و اشعاری است که خواندن متن را برای خواننده آسان‌تر و لذت‌بخش‌تر می‌کند.  

 

به علاوه کتاب‌های باستانی پاریزی معمولاً پاورقی‌های بسیار مفصلی دارند که گاهی از خود متن هم مفصل‌تر است .  

 

فهرست کتاب‌های باستانی پاریزی به این شرح است:  

الف ــ مربوط به کرمان نخستین چاپ آثار  

پیغمبر دزدان (چاپ هفدهم ۱۳۸۲)۱۳۲۴   

نشریه فرهنگ کرمان (چاپ کرمان)۱۳۳۳ راهنمای آثار تاریخی کرمان (چاپ کرمان)۱۳۳۵ دوره مجله هفتواد (چاپ کرمان)۱۳۳۷ ــ ۱۳۳۶ تاریخ کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ وزیری، چاپ چهارم، ۱۳۷۴)۱۳۴۰   

 

منابع و مآخذ تاریخ کرمان۱۳۴۰   

سلجوقیان و غز در کرمان (چاپ دوم ۱۳۷۳)۱۳۴۳   

فرماندهان کرمان (تصحیح و تحشیه تاریخ شیخ یحیی، چاپ سوم، ۱۳۷۱)۱۳۴۴   

جغرافیای کرمان (تصحیح و تحشیه جغرافی وزیری، چاپ پنجم، ۱۳۸۴)۱۳۴۶   

گنجعلی خان (چاپ سوم ۱۳۶۷)۱۳۵۳   

وادی هفت واد (انجمن آثار ملی، جلد اول)۱۳۵۵تاریخ شاهی قراختائیان۱۳۵۵   

تذکره صفویه کرمان۱۳۶۹   

صحیفه الارشاد (پایان صفویه)۱۳۸۴    

 

       

                       View Image

               

ب ــ مجموعه هفتی (سبعه ثمانیه)  

خاتون هفت قلعه (چاپ ششم ۱۳۸۰)۱۳۴۲   

آسیای هفت سنگ (چاپ هفتم ۱۳۸۳)۱۳۵۰   

نای هفت بند (چاپ ششم ۱۳۸۱)۱۳۵۳   

اژدهای هفت سر (چاپ پنجم ۱۳۸۴)۱۳۵۵   

کوچه هفت پیچ (چاپ ششم ۱۳۷۰)۱۳۵۵   

زیر این هفت آسمان (چاپ پنجم ۱۳۶۸)۱۳۵۸   

سنگ هفت قلم (چاپ سوم ۱۳۶۸) ۱۳۵۸   

هشت الهفت (چاپ دوم ۱۳۷۰)۱۳۶۳   

  

                        View Image

 

ج ــ سایر کتب:  

 

یادبود من (مجموعه شعر)۱۳۲۷   

ذوالقرنین یا کوروش کبیر (ترجمه، چاپ نهم ۱۳۸۴)۱۳۳۰   

یاد و یادبود (مجموعه شعر، چاپ دوم، ۱۳۶۴)۱۳۴۱   

محیط سیاسی و زندگی مشیرالدوله (چاپ دوم، جیبی ۱۳۴۱)۱۳۴۱   

اصول حکومت آتن، ترجمه از ارسطو۱۳۴۱ (با مقدمه استاد دکتر غلامحسین صدیقی، چاپ چهارم ۱۳۸۳)   

تلاش آزادی (چاپ هفتم ۱۳۸۳، برنده جایزه یونسکو)۱۳۴۷   

یعقوب لیث (چاپ هشتم ۱۳۸۲)۱۳۴۴ (این کتاب به زبان عربی ترجمه و در قاهره چاپ و منتشر شده‌است. ۱۹۷۶)   

شاه منصور (چاپ ششم ۱۳۷۷)۱۳۴۸   

سیاست و اقتصاد عصر صفوی (چاپ پنجم ۱۳۷۸)۱۳۴۸   

اخبار ایران از ابن اثیر (ترجمه الکامل، چاپ دوم ۱۳۶۴)۱۳۴۹   

از پاریز تا پاریس (چاپ هشتم ۱۳۸۱)۱۳۵۱   

شاهنامه آخرش خوش است (چاپ ششم ۱۳۸۳)۱۳۵۰   

حماسه کویر (چاپ چهارم ۱۳۸۲)۱۳۵۶   

تن آدمی شریف است...۱۳۵۷   

نون جو و دوغ گو (چاپ پنجم ۱۳۸۳)۱۳۵۷   

جامع المقدمات (چاپ دوم ۱۳۶۷، جلد دوم ۱۳۷۳)۱۳۶۳   

فرمانفرمای عالم (چاپ چهارم ۱۳۷۷)۱۳۶۴   

از سیر تا پیاز (چاپ سوم ۱۳۷۹)۱۳۶۷   

مار در بتکده کهنه (چاپ سوم ۱۳۸۰)۱۳۶۸   

کلاه گوشه نوشین روان (چاپ سوم ۱۳۸۰)۱۳۶۹   

حضورستان (چاپ دوم ۱۳۷۰)۱۳۶۹   

هزارستان (چاپ دوم ۱۳۸۲)۱۳۷۱   

ماه و خورشید فلک (چاپ دوم ۱۳۷۶)۱۳۷۱ سایه‌های کنگره (چاپ دوم ۱۳۷۶)۱۳۷۱ بازیگران کاخ سبز (چاپ دوم ۱۳۸۴)۱۳۷۳   

پیر سبزپوشان (چاپ دوم ۱۳۷۹)۱۳۷۳   

آفتابه زرین فرشتگان (چاپ دوم ۱۳۷۷)۱۳۷۳ نوح هزار طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۰)۱۳۷۵   

در شهر نی سواران (چاپ دوم ۱۳۷۸)۱۳۷۷ شمعی در طوفان (چاپ دوم ۱۳۸۳)۱۳۷۸   

خود مشت مالی۱۳۷۸   

محبوب سیاه و طوطی سبز۱۳۷۸   

درخت جواهر (چاپ دوم ۱۳۸۳)۱۳۷۹   

گذار زن از گدار تاریخ (چاپ دوم ۱۳۸۴)۱۳۸۱ کاسه کوزه تمدن۱۳۸۱   

پوست پلنگ۱۳۸۱   

حصیرستان (چاپ دوم ۱۳۸۴)۱۳۸۲   

بارگاه خانقاه۱۳۸۴   

هواخوری در باغ با گوهر شب چراغ۱۳۸۴

 

          

                

 

 

 

شاعری از جنس آفتاب - نزار قبانی

 

 

                 شغل ما عاشقی است
                                                                      نزار قبانی
نزار قبانی

میلاد من تویی

به یاد ندارم بودنم را

پیش از تو

بالاپوشم تویی

به یاد ندارم زندگی را

پیش از عشقت

این قسمتی از شعر نزار قبانی برجسته ترین شاعر معاصر سوریه است. سادگی و به دور بودن از هر گونه تکلف لفظی از نزار یک شاعر عامه پسند ساخته است. بسیاری از قصاید معروف او در زمان حیاتش با صدای «عبدالحلیم حافظ» خواننده معروف مصر اجرا شده بود و در تکمیل شناخت نسل جدید دنیای عرب با اندیشه ها و زبان شعر نزار قبانی، کاظم الساهر خواننده سرشناس عراقی با اجرای بسیار شنیدنی برخی از قصاید معروف او، نقش مهمی ایفا کرد تا جایی که این ترانه ها روزانه بر لبان هر پیر و جوان زمزمه می شود. نزار قبانی در سال ۱۹۲۳ در شهر دمشق پایتخت سوریه چشم به جهان گشود. دروس ابتدایی و مقطع دبیرستان را در همین شهر گذراند. سپس در رشته حقوق دانشگاه دمشق مشغول به تحصیل شد و توانست در سال ۱۹۴۵ مدرک کارشناسی خود را بگیرد. پس از اتمام تحصیلات، به جای پرداختن به حرفه وکالت بر آن شد تا به هیات دیپلماتیک سفارت سوریه در قاهره بپیوندد و چند سالی در سفارتخانه کشورش در ترکیه، انگلیس، لبنان و اسپانیا مشغول به کار بود. همزمان با انجام امور سیاسی به سرودن شعر نیز پرداخت تا جایی که در سال ۱۹۶۶ تصمیم گرفت میان سیاست و شعر یکی را برگزیند پس جانب شعر را گرفت و از کلیه سمت های سیاسی اش استعفا داد. انتشار اولین دیوان شعر تحت عنوان «قالت لی سمراء» (سمرا به من گفت) با استقبال گسترده مردم مواجه شد و او را به سرودن اشعار هرچه بیشتر تشویق کرد. نزار قبانی در شعرهای اولیه اش، با استادی تمام روحیات و خصوصیات زن را وصف کرد که در میان خاص و عام به شاعر زن شهرت یافت. برخی معتقدند تعلق خاطر او به موضوع زن ناشی از دو مساله و حادثه یی است که به شدت در روح و روان او تاثیر فراوان گذاشت. حادثه اول به خودکشی خواهرش وصال برمی گردد که در عشق خویش ناکام ماند و چاره یی جز انتحار نیافت و حادثه دوم به ترور همسر عراقی اش به نام «بلقیس الراوی» بازمی گردد که در جریان بمب گذاری یک گروهک مخالف رژیم عراق در سال ۱۹۸۱ در سفارت این کشور در بیروت جان باخت. این دو حادثه چنان تاثیری بر روح بی آلایش نزار قبانی گذاشت که شعرهای اولش را به موضوع زن اختصاص داد. عشق قسمت عمده آثار نزار را دربرمی گیرد. خود او چنین اعتراف می کند؛ «من از خانواده یی هستم که شغل آنها عاشقی است. عشق با کودکان این خانواده زاده می شود، همان گونه که شیرینی با سیب متولد می شود. وقتی به یازده سالگی می رسیم عاشق می شویم و در دوازده سالگی دلتنگ می گردیم و در سیزده سالگی از نو عاشق می شویم و در چهارده سالگی دلتنگ می گردیم و در چهارده سالگی دلگیر و دلتنگ. در خانواده ما هر طفلی در سن پانزده سالگی پیر است و در کار عاشقی صاحب طریقه یی.» نزار قبانی تا قبل از شکست عرب ها در ژوئن ۱۹۶۶ تنها اشعار عاشقانه می سرود اما بعد از آن شکست بر آن شد تا وارد گردونه سیاست شود و با قلم خود در راه آزادی ملت فلسطین بکوشد. از این رو قصیده «یادداشتی بر دفتر شکست» را سرود که در محافل ادبی و سیاسی جهان غرب غوغایی به راه انداخت. برخی سرودن این شعر را به فال نیک گرفتند و آن را مقدمه یی برای سرودن هر چه بیشتر اشعار سیاسی او تلقی کردند اما برخی دیگر گفتند که شعر سیاسی برازنده شخصی چون او نیست. به هر روی قبانی شاعری است که فلسطینی ها او را به عنوان زبان ادبی خود می شناسند. قبانی در شعری که قدس را توصیف کرده، انسان را به کوچه باغ های بیت المقدس می برد؛

در این زمانه تو را هر که بنگرد

به غم نشسته خیابان ها و کوچه ها

قدس

شهر من

شهر پرطراوت زیتون و آشتی...

نزار در پی کشته شدن همسرش بلقیس در سال ۱۹۸۱ قصیده یی می سراید. او در این قصیده لطیف ترین احساسات شاعرانه خویش را برای خواننده بیان می کند و کشته شدن همسرش را بهانه یی برای محکوم کردن فتنه ها و تفرقه های موجود بین عرب ها قرار می دهد. آنجایی که می گوید؛ «اگر آنان درخت زیتونی را از ربع قرن پیش آزاد کردند یا میوه لیمویی را بازگرداندند و پلیدی را از تاریخ محو نمودند از قاتلان تو تشکر خواهم کرد ای بلقیس، اما آنان فلسطین را ترک کردند تا آهویی را بکشند.» یا می گوید؛

شک داری که دلنشین ترین زن جهانی و مهم ترین؟

شک داری تمام کلیدهای جهان از آن من شد

آن گاه که به تو دست یازیدم؟

شک داری جهان دگرگون شد

به گاه گرفتن دستت

و بزرگ ترین روز تاریخ و زیباترین خبر دنیا بود

روز ورودت به قلبم؟

با کشته شدن بلقیس، نزار راهی سوئیس می شود. پس از چندی به فرانسه و سپس به لندن، شهری که همیشه برایش مظهر آرامش و زیبایی بوده، می رود. در این شهر نزار همچنان به سرودن اشعارش ادامه می دهد. کتاب های شعری او یکی پس از دیگری در کشورهای عربی چاپ و خوانندگان با شور و ذوق زایدالوصفی این کتاب ها را خریده و می خرند. شهرت نزار در سراسر جهان عرب زبانزد خاص و عام شده بود. او دیگر به سوریه تعلق نداشت، جهانی او را می طلبید. نزار در آوریل ۱۹۹۸ در لندن چشم از جهان فروبست. اما مردم همچنان خاطره نزار را که با صدای آرام ولی پراحساسش اشعارش را می خواند به یاد دارند. جسد نزار قبانی به دستور حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه با احترام نظامی و تشریفات رسمی بر دوش هزاران نفر از دوستداران شعرش در دمشق زادگاه او به خاک سپرده شد.

روزنامه اعتماد

 

بزرگان عرصه هنر هرمزگان

 

دراین قسمت سعی بر آن دارم تاخلاصه وار یادی از بزرگان عرصه هنر وادب استان عزیزمان کرده و با ارج نهادن زحمات  این  عزیزان کوچکترین جزیی از دین محوله بر گردنمان نسبت به این سروران که همانا سباسگزاری از آنهاست را سعی بر بجا آوردن دارم - سرآغاز این سری مطالب با کلامی درمورد شاعره معاصر ایران وهرمزگان خانم امینه دریانورد است که امیدوارم مورد توجه شما قرارگیرد  :                       

                 

                                                          

                            

نام ونام خانوادگی : امینه دریانورد 

 

تـــاریـــخ تــولـــد   : 1/1/1354

 

مـحـــل  تــولـــد   : جزیره قشم - درگهان

 

میزان تحصیلات   :  لیسانس 

 

رشته تحصیلی   : مردم شناسی 

  

شــــــغـــــــل : کارمند 

ایــــمــــیــــل       :  ad-tarannom@yahoo.com 

 

عــــــــــلایــــق   : شعر وادب 

جمله ای از ایشان :  

  

من شمایم - شما من اید وما مردمی هستیم که به عشق کوشیده است.  

 

  

                         **************************************

 

 میگویند امینه در سن بیست ودو سالگی - در یک یک مکان محقر وبا استفاده ازکتابهای شخصی خود یک کتابخانه عمومی راه می اندازد - کاری که در همان اوایل  بامخالفتهای فراوانی روبروبرو شده وبه جایی میرسد که به ایشان میگویند : حضورتان در این مکان باعث دردسر برایمان شده و دختران ما از شما چیزهایی یاد میگیرند که باعث از بین رفتن اصول وقواعد جامعه ما میشود و از ایشان میخواهند که این کار را ترک کنند - ولی با بیگیریهای ایشان وجلب توجه مسولین منطقه آزاد قشم ایشان توانستند آن کتابخانه را به ثبت رسانیده و همکنون آن کتابخانه کوچک به یک کتابخانه بزرگ ومفید برای درگهان تبدیل شده است . 

 

برگزاری کلاسهای مختلف به هدف بالابردن سطح فرهنگی - اجتماعی مردم نیز از دیگر فعالیتهای ایشان به شمار میرود . فعالیتهای فرهنگی - اجتماعی - هنری ایشان باعث شد که به سمت معاونت ارشاد قشم منصوب گردند . 

 

امینه دریانورد در زمینه شعر در شش کنگره سراری شرکت نموده و کسب رتبه سوم در کنگره چهارم و برگزیده شدن در کنگره بنجم از دستاوردهای ایشان بشمار می آید .   

 

                        ****************************************** 

                         

بجاست که در این قسمت نمونه هایی از اشعار ایشان را باتامل مرور کنیم :   
 
  
 
                                            
 
رنج
 

 

آهن اینجا اگر چه پوکیده     

 

ریشه هامان ببین چه بالیده است

 

 

روی این خاک در حصار که ابر

 

غیر شرجی بر آن نباریده است

 

 

حتم دارم به خواب و بیداری

 

چشمتان بارها مرا دیده است

 

 

بارها با شما قدم زده ام

 

و حواس شما نفهمیده است

 

 

گاه حس می کنم که سیب شدم

 

و مرا اشتیاقتان چیده است

 

 

و گناه بهشتی ام آنک

 

در شما واژه واژه رویده است

 

 

من شمایم شما من اید و ما

 

مردمی که به عشق کوشیده است

 

 

حال ما را کسی نپرسیده است

 

رنج ما را کسی نرنجیده است   

 

                            

              

 

 

                                      

 

  

دلت نسوخت؟ 

  

 

وقتی که عشق خانه نشین شد ! دلت نسوخت ؟

 

خورشید سوگوار زمین شد ، دلت نسوخت ؟

 

 

وقتی که حرف آیینه ها ناشنیده ماند

 

و ...چهره ها چنان و چنین شد ، دلت نسوخت ؟

 

 

وقتی که گور جای گل از خاک رست و رست

 

پیشانی زمان همه چین شد ، دلت نسوخت ؟

 

 

روزی که ناگزیر برادر کشی شدیم

 

دل های عاشقان پرکین شد ، دلت نسوخت ؟

 

 

آن روزها دل تو کجا بود مهربان !؟

 

آن روزها که حیف ترین شد - دلت نسوخت     

 

 

                     

                                

 

                                          

 

 

خیال کن
 
 
 خیال کن که جزیره که ما از آن توایم

 

که زر خرید که تسخیر رایگان توایم

 

 

 خیال کن که دروغ است فعل ناشدنی

 

شده است و فصل مگویای داستان توایم

 

 

خیال فرصت خوبی ست خوش خیال ترین

 

خیال کن که خدایی و بندگان توایم

 

 

خیال نه - که یقین می کن این کرامت محض

 

تمام تور - تو - ما نیز ماهیان توایم

 

 

( کرم نما و فرودآ‏ که خانه خانه ی توست )

 

تو میزبانی و ما جمله میهمان توایم

 

 

عجب زمانه ی مهمان کشی ست شرم

 

بریز تشنه ی بی مکث شوکران توایم    

 

             

                                              


   

 

پرواز 

 

 

باز دریا و شب و من به تو می اندیشیم

 

چه حسودانه ببین می نگرد مهتابم

 


 

دل به دریا زده ها خوبترم می فهمند

 

کاش موجی به سراب تو کند پرتابم     

 

                   ********************* 

 

پیروزی وموفقیت روز افزون این خورشید شعرجنوب ومهتاب  

جزیره عشق و والا شاعـــره وطـــــن عزیزمان را از بــارگــاه  

باریتــعالی خــــواهان وخواستاریم و ایشان را که با توانمندی 

ومصابرت واراده بــه مـکانــت وجــایــگاه واقــعی خود دست  

یافته اند  -  ارج نهاده وبه این عزیز میگوییم : همانا که بسـی  

راه بهر  رفتن باقی مانده و چه بســـا کلام برای گفتن وبدانید  

ویقین داشته باشید که با دل وجـــان قـــدم به قــــدم همراه  

و همصدایتان هستیم وهمگی به وجود مبارکتان سراپا مفتخر 

و ســـربلندیم وبه امیدروزی که در عــرصه های جـهـانی هـم  

شاهد حضور شما باشیم - شما را هر دم سپاسگزاریم - خب  

تا مطلبی دیگر وهنرمندی دیگر ازخطه آفتاب و اراده.............. 
یـــــــــــــا هـــــــــــــــو     

 

 

                                           **********************